کد مطلب:225242 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:243

بیان پاره ای سوالات مأمون از پاره ای آیات و مسائل از امام رضا
در توحید صدوق و كتب دیگر از ابوالصلت علیه السلام بن صالح هروی مروی است كه مأمون از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه از این قول خدای تعالی سؤال كرد: «و هو الذی خلق السوات و الارض فی ستة أیام و كان عرشه علی الماء لیبلوكم أیكم أحسن عملا» و خداوند همان است كه بیافرید آسمانها و زمین را در شش روز و عرش او بر آب بود تا بیازماید شما را كدام یك نیكوكارترید.

فرمود: «ان الله تبارك و تعالی خلق العرش و الماء و الملائكه قبل خلق السموات و الارض و كانت الملائكة تستدل بأنفسها و بالعرش و الماء علی الله عزوجل ثم جعل عرشه علی الماء لیظهر بذلك قدرته للملائكة فیعلمون أنه علی كلشی ء قدیر ثم رفع العرش بقدرته و نقله فجعله فوق السماوات السبع.

و خلق السماوات و الارض فی ستة أیام و هو مستول علی العرش كان قادرا علی أن یخلقها فی طرفة عین و لكنه عزوجل خلقها فی ستة أیام لیظهر للملائكة



[ صفحه 223]



ما یخلقه منها شیئا بعد شی ء و نستدل بحدوث ما بحدث الله تعالی ذكره و بعد مرة

و لم یخلق الله العرش لحاجة به الیه لانه غنی عن العرش و عن جمیع ما خلق لا یوصف بالكون علی العرش لانه لیس بجسم تعالی الله عن صفة خلقه علوا كبیرا و أما قوله عزوجل لیبلوكم أیكم أحسن عملا، فانه عزوجل خلق خلقه لیبلو هم بتكلف طاعته و عبادته لا علی سبیل الامتحان و التجربة لانه لم یزل علیما بكلشی ء».

یزدان تعالی عرش و آب و فرشتگان را قبل از آسمانها و زمین بیافرید و ملائكه به نفوس خودشان و به عرش و آب بر وجود واجب تعالی استدلال می نمودند یعنی چون خودشان و عرش عظیم و فرشتگان كریم را می دیدند كه پدید آمدند و قدیم نبودند بر وجود خالقی قدیم دلیل می شمردند و از آن حضرت قادر مطلق عرش خود را بر فراز آب بر نهاد تا بدین كار قدرت خود را بر ملائكه ظاهر و مبرهن فرماید.

یعنی آب چون هیچ چیز ثقیل را اگر چه هستی خاك یاریگی یا امثال آن را بر فراز خود كه لطیف است نگاه نمی دارد فرومی كشد تا به زمین یا آنچه ثقیل و در زیر آب است بایستد لاجرم خداوند تعالی برای اظهار قدرت و باز نمودن آنچه را كه خواهد اگر چه ضد آن نماید عرش به آن عظمت را بر روی آب بداشت.

و اگر برای عرش روحانیت و نورانیت قائل شویم كه بسی از آب الطف است و بگوئیم از آب چون لطیف تر است وقوف بر روی آب استبعادی ندارد چنانكه هوا با اینكه نسبت به نورانیت غلیظتر و كثیف تر است بالای آب است و افلاكیات كه از آب و هوا الطف هستند مرتبا بر حسب ترتیب لطافت بالای یكدیگر هستند و هر جرم لطیفی بالای جرم ثقیل است.

پس معنی قدرت نمودن خدای تعالی در بلند كردن عرش و مقرر ساختن را بر آب و معنی «و یحمل عرش ربك یومئذ ثمانیة» و معنی جمله عرش چه خواهد بود: و اگر در این موقع عرش را علم بشماریم چنانكه در طی كتب سابقه مكرر



[ صفحه 224]



مذكور شده است استدلال ملائكه را از دیدار عرش به خالق عرش چه نام گذاریم؟ زیرا كه علم چیزی مرئی و محسوس نیست تا بنگرند و به آن اینگونه استدلال نمایند.

وانگهی در پاره ای اخبار وارد است كه خدای تعالی كرسی را در عرش نهاد و ملائكه آسمانها به جمله با هزاران اضافه قوتها از حملش عاجز ماندند، و نیز عرش دارای سیصد و شصت هزار پایه ها «ان الله تعالی خلق العرش أرباعا» و از این پیش احادیث كثیره و بیانات مختلفه در باب عرش و كرسی مسطور شده است و معانی متعدده برای عرش مذكور گردیده است تا بدانجا كه حضرت صادق علیه السلام می فرماید: و هما جمیعا عینان و هما فی الغیب مقرونان».

و فرمود: كرسی باب ظاهر و عرش باب باطن است، و به روایتی خدای عزوجل عرش را ارباعا بیافرید و قبل از آفریدن عرش جز سه چیز كه آن هواء و قلم و نور است خلق نفرموده بود.

بالجمله می فرماید: پس از آن خداوند تعالی عرش را نقل كرده بالای آسمانهای هفت گانه قرار داد و آسمانها و زمینها را در شش روز بیافرید در حالتی كه خداوند بر عرش خود مستولی بود. با اینكه خداوند قدرت داشت كه این جمله را در یك چشم بر هم زدنی بیافریند لكن خدای عزوجل در شش روز بیافرید تا برای ملائكه ظاهر سازد كه در این تدریج خلقت و آفریدن چیزی را پس آفریدن چیزی دیگر كه ملائكه بنگرند و بدانند و هم استدلال نمایند به حادث بودن آنچه را كه خدای تعالی مرة بعد مرة و پس از یكدیگر بیافریده است و احداث فرموده است.

یعنی چون تازه به تازه ظاهر می شد و ملائكه می دیدند چیزی را كه پیش از آن نمی دیدند، ثابت و مبرهن شد كه این اشیاء حادث هستند و قدیم نیستند و محتاج به محدثی قدیم باشند، و خداوند عرش را از آن جهت نیافرید كه ذات كبریایش را به آفرینش عرش حاجتی باشد چه آن ذات بی نیاز از عرش و از آنچه بیافریده است



[ صفحه 225]



به تمامت بی نیاز است.

یعنی چون غنی بذات است حاجتی به ما سوی ندارد و اگر خلقتی می فرماید محض لطف و تفضل و رحمت است خدای تعالی را نمی توان به صفات كونیت بر عرش موصوف داشت یعنی اگر پاره ای به اغراض یا اغماض یا عدم فهم و ادراك به آیه ی شریفه «ان الله استوی علی العرش» استدلال نمایند و چنان پندارند كه خدای مستقر بر عرش است به خطا رفته اند زیرا كه خداوند تعالی جسم نیست و از آن برتر و منزه تر است به بلندتری بزرگ و بسیار كه موصوف به صفتی گردد كه در خور مخلوق او است یعنی واجب را نمی توان به صفاتی كه شایسته ی ممكن است متصف ساخت.

و اما قول خداوند تعالی كه فرمود «لیبلو كم ایكم احسن عملا» همانا خدای عزوجل مخلوق خود را بیافرید تا ایشان را به تكلف طاعت عبادت خود بیازماید نه بر سبیل امتحان و تجربه چه خدای تعالی همیشه بهر چیز عالم بود یعنی بر نفوس و ضمایر و بواطن و سرشت تمام آفریدگان عالم است و می داند مطیع و عابد و عاصی و مشرك كیست. مأمون چون این بیانات امامت سمات را بشنید عرض كرد «فرجت عنی یا اباالحسن فرج الله عنك» مرا از اندیشه و تردید خود بیرون آوردی ای ابوالحسن خداوند از تو بر گشاید و تو را فرج بخشد.

در عیون اخبار بعد از سؤال مذكور مسطور است كه مأمون عرض كرد یا ابن رسول الله چیست معنی قول خداوند تعالی «و لو شاء ربك لا من من فی الارض كلهم جمیعا افانت تكره الناس حتی یكونوا مؤمنین و ما كان لنفس ان تؤمن الا باذن الله» و اگر خدای خواستی هر آینه ایمان می آوردندی تمامت كسانی كه در صفحه زمین هستند آیا تو مردمان را مكروه می داری تا مومن شوند یعنی از روی كراهت ایمان بیاورند و نباشد برای نفسی كه ایمان آورد مگر به فرمان خدا. امام رضا علیه السلام در جواب فرمود «حدثنی ابی موسی بن جعفر» حدیث كرد مرا پدرم موسی بن جعفر ابن محمد از پدرش محمد بن علی از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی از پدرش علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: «ان المسلمین قالوا الرسول الله صلی الله علیه و آله لو اكرهت یا



[ صفحه 226]



رسول الله من قدرت علیه من الناس علی الاسلام لكثر عددنا وقوینا علی عدونا فقال رسول الله صلی الله علیه و الله ما كنت لا لقی الله ببدعة لم یحدث الی فیها شیئا و ما انا من المتكلفین فانزل الله تعالی علیه یا محمد و لو شاء ربك لا من من فی الارض كلهم جمیعا علی سبیل الالجاء و الاضطرار فی الدنیا كما یومنون عند المعاینة و رؤیة البأس فی الاخرة و لو فعلت ذلك بهم لم یستحقوا منی ثوابا و لا مدحا لكنی ارید منهم ان یؤمنوا مختارین غیر مضطرین لیستحقوا منی الزلفی و الكرامة و دوام الخلود فی جنة الخلد افانت تكره الناس حتی یكونوا مؤمنین.

و اما قوله تعالی «و ما كان لنفس ان تؤمن الا باذن الله فلیس ذلك علی سبیل تحریم الایمان علیها و لكن علی معنی انها ما كانت لتؤمن الا باذن الله و اذنه امره لها بالایمان ما كانت مكلفة متعبدة و الجأه ایاها الی الایمان عند زوال التكلیف و التعبد عنها: همانا مسلمانان دل حضرت رسول خدای صلی الله علیه و و آله و سلم عرض كردند: یا رسول الله اگر بر آن جماعت كه دست قدرت تو دراز است از روی اكراه ایشان را امر به مسلمان شدن فرمائی باری جمعیت ما مسلمانان بسیار می شود و بر دشمنان خود نیرومند می شویم فرمود من در حكم خدای احداث بدعت نمی كنم و خدای را با این حال كه بدعتی نهاده باشم ملاقات نخواهم كرد تا كنون در این امر حدیثی و امری نازل نشده است و من نه آن كس باشم كه از روی جبر تكلیفی بر كسی فرودآورم پس خداوند تعالی این آیه ی شریفه را نازل ساخت كه ای پیغمبر اگر پروردگار تو می خواست و مشیتش بر آن قرار گرفته بود هر آینه تمامت مردمانی كه بر روی زمین بودند بر سبیل الجاء و اضطرار ایمان می آوردند در این دار دنیا چنانچه در آن جهان چون نگران عدالت الهی و آن عقوبتها می شوند ایمان می آورند لكن اگر با مردمان چنین كنم و ایشان را از روی كراهت خاطر به مسلمانی بدارم و از راه اضطرار و الجاء ایمان بیاورند در حضرت من مستحق مدح و ثواب نمی شدند اما می خواهم



[ صفحه 227]



در حال اختیار و میل قلب بدون شائبه ی اكراه و اضطرار ایمان بیاورند تا در پیشگاه من مستحق تقرب و كرامت گردند و از روی سزاواری در بهشت مؤید مخلد گردند آیا تو اكراه می كنی مردمان را كه ایمان بیاورند.

و اما قول خدای تعالی كه می فرماید هیچ نفسی را نمی رسد كه ایمان بیاورد مگر به اذن خدای نه آن است كه مراد حرام ساختن ایمان باشد بر آن نفس بدون اذن خدا بلكه مراد این است كه نفس ایمان نیاورد مگر به اذن خدا و اذن خدا امر خدا است نفس را به ایمان آوردن مادامی كه مكلف باشد و قبول كند عبادت پروردگار را و ملجأ و مضطر گردانیدن او را به سوی ایمان هنگامی است كه تكلیف و تعبد از وی زائل شود یعنی در صورتی كه تكلیف نباشد از روی اضطرار ایمان جایز است و تكلیف بالضروره موجود است پس اضطراری در این مقام نیست.

مأمون عرض كرد غم مرا بر گرفتی ای ابوالحسن خداوند اندوهت را گشایش دهد اكنون مرا از این قول خدای تعالی خبر بده: «الذین كانت اعینهم فی غطاء عن ذكری و كانوا لا یستطیعون سمعا» آن كسانی كه چشمهای ایشان در پوشش و پرده از یاد من می باشد و استطاعت شنیدن ندارند. امام رضا علیه السلام فرمود «ان غطاء العین لا یمنع من الذكر و الذكر لایری بالعین و لكن الله تعالی شبه الكافرین بولایة علی بن ابیطالب علیه السلام بالعمیان لانهم كانوا یستثقلون قول النبی صلی الله علیه و آله و سلم فیه فلا یستطیعون له سمعا» پوشیدن چشم مانع از نفهمیدن ذكر نیست زیرا كه ذكر با چشم دیده نمی شود لكن ذكر و گفتگو را می شنوند اما حق تعالی تشبیه فرموده است كسانی را كه به كفر پیوستند در ولایت علی علیه السلام و انكار نمودند ولایت آن حضرت را به مردم كور و نابینا زیرا كه آنكس كه كور است نمی بیند چیزی را تا برود و بفهمد و چون قول پیغمبر در حق علی علیه السلام بر ایشان گران بود استطاعت و توانایی شنیدن آن را نداشتند مأمون عرض كرد گشایش دادی اندوه مرا خدای اندوه تو را برگشاید.



[ صفحه 228]



نیز از صاحب كشف الغمه مرقوم است كه می گوید «فقیر الی الله تعالی علی بن عیسی اثا به الله كه در سال شش صد و هفتاد و هفتم هجری خط مبارك امام رضا علیه السلام را در جواب مكتوبی كه مأمون به حضرتش معروض داشته بود زیارت كردم:

بسم الله الرحمن الرحیم وصل كتاب امیرالمؤمنین اطال الله بقائه یذكر ما ثبت من الروایات و رسم ان اكتب له ما صح عندی من حال هذه الشعرة الواحدة و الخشبة التی لرحا المد لفاطمة بنت محمد رسول الله صلی الله علیها و علی ابیها و زوجها و بنیها فهذه الشعرة الواحدة شعرة من شعر رسول الله صلی الله علیه و آله لا شبهة و لا شك و هذه الخشیة المذكورة لفاطمة علیهاالسلام لاریب و لا شبهة و انا قد تفحصت و تحدیت و كتبت الیك فاقبل قولی فقد اعظم الله لك فی هذا الفحص اجرا عظیما و بالله التوفیق و كتب علی بن موسی بن جعفر علیه السلام و علی سنة احدی و مأتین من هجرة صاحب التنزیل صلی الله علیه و آله».

نامه ی امیرالمؤمنین كه خداوندش به طول بقاء برخوردار فرماید واصل شد در آن مكتوب از روایات ثابته یاد كرده و نیز خواستار شده بود كه آنچه نزد من مقرون به صحت باشد از حال این یك موی و این چوبی كه دست آس فاطمه دختر محمد رسول خدای صلی الله علیها و علی ابیها و زوجها و بنیها است برای او بنویسم همانا این موی به تنهائی از مویهای مبارك رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم است هیچ شكی و شبهتی در آن نمی رود و این خشبة مذكوره از فاطمه علیهاالسلام است در آن نیز شبهت و ریبی نیست و من در این امر شرایط تفحص و تجسس را به جای آورده ام و اینك بنویسم پس آنچه نوشته ام بپذیر كه خداوندت برای این فحص و پژوهش اجری عظیم می رساند و توفیق به خداوند است و علی بن موسی بن جعفر كه سلام بر ایشان و بر من باد در سال دویست و یكم هجری نبوی صلی الله علیه و آله و سلم برنگاشت.

در مدینة المعاجز از عیسی موسی العمانی مروی است كه امام رضا علیه السلام بر مأمون در آمد و در وجود حالت همی مشاهدت نمود و فرمود در تو همی می بینم مأمون عرض كرد آری اینك بر در مردی بدوی است و هفت موی به من فرستاده است



[ صفحه 229]



و چنان می داند كه این مویها از ریش مبارك رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم است و طلب جایزه می نماید اگر سخن به راستی گذارد و من جایزه بسیار ندهم از حسب خویش كاسته ام و اگر دروغ گفته باشد و من او را جایزه بخشم همانا مرا دستخوش سخریه كرده است و اینك نمی دانم به وی چه كار كنم؟

امام رضا علیه السلام فرمود آن موی را نزد من بیاور چون حاضر شد و بدید ببوئید و فرمود اینك چهار موی از ریش مبارك رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم است و باقی مویها از محاسن مباركش نیست مأمون عرض كرد این سخن از چه گوئی فرمود «علی بالنار و الشعر» آتش و مویها را بیاورید پس آن مویها را در آن آتش بیفكند سه دانه موی بسوخت و ان چهار تار موی دیگر كه آن حضرت از نخست جدا كرده بود نسوخت و نار را باری در آن نبود این وقت مأمون فرمان داد تا عرب بدوی را حاضر كنند پس او را در حضورش حاضر ساختند مأمون امر كرد تا گردنش را بزنند بدوی گفت گناه من چیست مأمون گفت در باب موی به صداقت سخن كن گفت چهار تا از این مویها از لحیه ی مبارك رسول خدا و سه دانه اش از موی ریش خود من است این هنگام حسد امام رضا علیه السلام در دل مأمون جای گیر شد.

وهم در بحارالانوار و مناقب ابن شهرآشوب و مدینة المعاجز مسطور است كه مردی از فرزندان انصار را حقه ای از نقره كه بر آن قفل بر زده بودند بیاوردند و گفت هیچ كس مانند این برای تو تقدیم تحفه نكرده است پس آن حقه را باز كردند و هفت موی از آن بیرون آورده گفت این مویها از موی پیغمبر صلی الله علیه و و آله و سلم است پس امام رضا علیه السلام چهار طاقه از آن مویها را جدا كرده فرمود این موی پیغمبر است آن مرد در ظاهر قبول كرد لكن بر حسب باطن پذیرفتار نبود و از آن پس امام رضا علیه السلام او را از شبهه بیرون آورد به اینكه آن سه موی مرد را بر آتش نهاد و جمله بسوخت بعد از آن چهار تار را در آتش گذاشت مانند طلای خالص شد.

در بحارالانوار و بعضی كتب اخبار مسطور است كه مأمون در حضرت رضا علیه السلام عرض كرد ای ابوالحسن با من خبر ده از جدت علی بن ابیطالب علیه السلام به چه جهت قسیم



[ صفحه 230]



بهشت و دوزخ است فرمود ای امیرالمؤمنین آیا روایت نمی كنی از پدرت از پدرانش از عبدالله بن عباس كه گفت از رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم می فرمود: «حب علی ایمان و بغضه كفر» دوستی علی ایمان است و دشمنی او كفر است؟

مأمون عرض كرد آری روایت داریم امام رضا علیه السلام فرمود «فقسم الجنة و النار» چون دوستی علی علیه السلام ایمان و دشمنی او كفر باشد جنت را به دوستان خود كه مومن هستند قسمت می دهد و آتش را در قسمت دشمنان خود كه در شمار كفارند می گذارد و چون امام رضا علیه السلام فرمود مأمون عرض كرد خداوند تعالی بعد از تو ای ابوالحسن مرا زنده نگذارد گواهی می دهم كه توئی وارث علم رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم

در سوم عقدالفرید مسطور است كه مأمون به حضرت امام رضا علیه السلام عرض كرد بر چه استمساك امر خلافت را ادعا می كنید؟ فرمود به سبب قرابت علی و فاطمه به رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم مأمون گفت اگر غیر از قرابت سببی دیگر ندارد همانا رسول خدا از اهل بیت خود كسانی را بر جای بگذاشت كه از علی با كسی كه در تعدد و رشته ی نسب اوست بر رسول خدای نزدیكتر می باشد و اگر بقرابت فاطمه به رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم راه می گیری همانا این امر بعد از فاطمه برای حسن و حسین است و حق ایشان را علی از ایشان ربوده است در حالتی كه هر دو زنده و صحیح بوده اند و بر آنچه او را در آن حقی نبوده است مستولی شده است می گوید امام رضا علیه السلام جوابی برای مأمون نیافت.

راقم حروف گوید از جهل و غباوتی كه از عدم سعادت و كمال شقاوت بعضی پدید می شود نهایت استعجاب حاصل می شود زیرا كه منصب ولایت و امامت در زمره ی مواریث نبود كه حق شخص وارث موروثی شمرده آید بلكه بزرگترین مراتب و مقامات عالیه سامیه ای است كه خدای تعالی در روز ازل بهر كسی شایسته داند تفویض فرموده است چنانكه در ذیل این بحث ادله ی عدیده كرارا نقلا و عقلا به شروح كثیره مستدلا و مبرهنا مسطور شده است.



[ صفحه 231]



اگر چنین است كه مأمون گفته است این ایراد بر خلفای سابقین وارد است كه با اینكه این مناسبت قرابت و ابوت و بنوت هم در كار نبوده متصدی شده اند و امیرالمومنین علی علیه السلام خلیفة الله و خلیفة الرسول است و سكوت امام رضا علیه السلام یا از جهت تقیه بوده است یا برای اینكه از كثرت وضوح و علم و بصیرت خود مأمون حاجت به جواب نبوده است.

وهم در بحار از عمرو بن مسعده مروی است كه مأمون مرا به خدمت علی رضا علیه السلام فرستاد تا در خدمت آن حضرت از مكتوبی كه مدح و ستایش آن حضرت نوشته به عرض رسانم چون آن تفصیل را معروض داشتم امام علیه السلام سر مبارك به زیر افكند و فرمود: «یا عمرو ان من اخذ برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لحقیق ان یعطی به» ای عمرو هر كسی به سبب انتساب به رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم اخذ خلافت می نماید البته شایسته است كه در حق اهل بیت آن حضرت اكرام بورزد و از این پیش این حدیث به صورت دیگر و معنی دیگر سبقت نگارش گرفت و از حضرت سجاد علیه السلام نیز بدین مضمون حدیثی مذكور شد.